قال یحیى بن أکثم لشیخ بالبصرة: بمن اقتدیت فی جواز المتعة؟ قال: بعمر بن الخطاب رضى اللّه عنه. قال: کیف وعمر کان أشدّ الناس فیها؟ قال: لأنّ الخبر الصحیح أنّه صعد المنبر فقال: إنّ اللّه ورسوله قد أحلاّ لکم متعتین وإنّی محرّمهما علیکم وأعاقب علیهما. قبلنا شهادته ولم نقبل تحریمه.(1)
یحیی بن أکثم به یکی ا ز شیوخ در بصره گفت در جواز متعه از چه کسی تبعیت می کنی ؟ گفت از عمر . سوال کرد که چگونه و حال آنکه عمر از سخت گیر ترین مردمان در مورد متعه بود . گفت چون روایت صحیح می گوید که وی بالای منبر رفت و گفت خداوند و رسول وی متعه را حلال کردند و من آن را بر شما حرام می کنم و برای آن عقوبت ؛ پس ما شهادتش را ( در مورد حلیت آن از نظر خدا و رسولش) قبول کردیم اما حرام کردنش را (توسط عمر) قبول ننمودیم .
خود عمر میگوید من متعه را حرام کرده ام ! نگفته رسوالله (ص) این حق را بمن داده ، نگفته زمان آن به پایان رسده است ،نگفته آیه ای از قرآن ،آیه حلیت متعه را نسخ کرده،بلکه خودش اعتراف دارد که خدا و رسول حلال کرده اند،حال ایشان به چه حقی قرآن و سنت رسول را از بین برد؟
(1) محاضرات الأدباء ج3 ص214
: